کردستان و تردید جنبش
چرا كردستان به خیزشهایِ اخیر نپیوست؟
مزدک چهرازی
اگر بخواهیم كردستان را در مقایسه با بقیهیِ مناطق ایران تعریف كنیم و این تعریف را براساس خصوصیتهایِ سیاسی در نظر بگیریم بایستی بگوییم «كردستان جزیرهای است سیاسی». شاید این تعریفِ در ظاهر مختصر و مبهم به نظر آید اما برای كسانی كه با مبارزات مردم و طبقهیِ كارگر این منطقه آشنا هستند و یا مسائل سیاسی روز آنجا را دنبال میكنند این جملهی كوتاه معنی عمیقی دارد.
كردستان در طول 33 سالِ اخیر (از قیام بهمن 57) دژ مقاومت و سرسختی در برابرِ اشكالِ مختلفِ هجوم و سركوبِ رژیمِ جمهوری اسلامی بودهاست. در همان روزهای آغازینِ قیام شهرهای كردستان از اولین شهرهایی بودند كه علیه رژیم سلطنتی بهپا خواستند و همهیِ گروهها و محفلهای سیاسی در سازماندهی و متشكلكردنِ تودههایِ شهری و روستایی فعال گردیدند.
سابقهیِ مبارزاتییِ سالهایِ 1323 تا 1325 (جمهوریِ مهاباد)-مبارزاتِ دههیِ 40 خورشیدی (هستههای حزب توده، كمیتهیِ انقلابییِ حزبِ دمكرات، شریف زاده، ملا آواره معینی) و فعالیتهایِ سیاسییِ دههیِ 50 (محافل چپ مائوئیستی، جنبشِ دانشجویی) همه و همه بسترهای مادییِ خیزش و فعالیت تودههایِ مردم كردستان در دوران قیام محسوب میگردیدند.
همسایهگی با كردستانِ عراق و ارتباط مستقیم با تحولات سیاسییِ آن منطقه یكی دیگر از دلایلِ سیاسی بودن فضایِ كردستان است. چرا كه از دوران جنگِ جهانی تا سالهای قیام، كردستانِ عراق صحنهیِ مبارزاتِ گروههایِ سیاسییِ ناسیونالیست و چپ با رژیمِ بغداد بود. ارتباط و كارِ مشترك با احزاب و گروههای كُردِ عراقی چون «هیوا»، «پارتِ(حزب) دمكراتِ كردستانِ عراق»، «كومهلهیِ ماركسیستلنینیستِ عراق» (بعداً كومهله رنجبرانِ كردستان عراق) و «اتحادیهیِ میهنیِ كردستانِ عراق» باعث گردید تا نوعی تاثیر متقابل بین مبارزینِ دو كردستان پدید آید. البته ما در اینجا به طورِ گذرا تنها به این نكته اشاره میكنیم كه خیانت «پارتِ دمكراتِ كردستانِ عراق» و رهبرییِ آن «ملا مصطفی بارزانی» و فرزندش به جنبش انقلابی مردم كُرد از جمله استثناهایی است كه در طولِ این سالها در جریان بوده و نمیتوان آن را به كلِ جنبش در منطقه تعمیم داد. اما مبنایِ سیاسیبودنِ فضایِ كردستانِ ایران را باید در كردستانِ عراق جستوجو كرد. این تاثیر در سالهایِ دههیِ 50 شكل متقابل پیدا كرد بهطوری كه كردهایِ ایران در مبارزاتِ مردم كردستان عراق تاثیر نهادند.
پس از پیروزییِ قیامِ 57، احزاب و سازمانهایِ كُرد به سرعت خود را سازماندهی كردند و با شروعِ تحریكات مزدورانِ محلی مذهبی (جریان مكتب قرآن وابسته به احمد مفتی زاده) و حملهیِ نیروهایِ نظامییِ تهران در برابرِ آن ایستادهگی كردند.
در بینِ جریانات سیاسییِ فعالِ كُرد، دو جریانِ برجستهتر و تاثیرگذار بودهاند، این دو جریان كه با پیروزییِ قیامِ بهمنِ 57 فعالیتهایِ علنییِ خود را آغاز كردند در طول این 33 سال در عرصهیِ كردستان، ایران، خاورمیانه و حتا جهان شناخته شدند و تاثیرِ بهسزایی داشتند.
این دو جریان عبارتند از «حزبِ دمكراتِ كردستانِ ایران» و «سازمانِ كردستانِ حزبِ كمونیستِ ایران –كومهله». در حقیقت بخشی از عدمِ شركتِ تودههایِ كُرد در خیزشِ اخیر را بایستی در جایگاه و تاثیرِ آنها در كردستان موردِ بررسی قرار داد.
از دلِ این دو جریان احزابِ دیگری هم پدید آمدهاند (بخوانید انشعاب كردند) ما نقش آنها را نیز تحتِ تاثیر و در سایهیِ این دو جریان بررسی خواهیم كرد:
1) حزبِ دمكراتِ كردستانِ ایران
حزبِ دمكراتِ كردستانِ ایران بعد از حزبِ توده قدیمیترین سازمانِ سیاسییِ ایران محسوب میگردد، اما پس از حملهیِ سراسرییِ دولتِ مركزییِ ایران كه با درگیرییِ مسلحانه همراه بود رهبرییِ این حزب (قاضی محمد) اعدام و فعالینِ این حزب دستگیر و سركوب شدند.
این حزب مجددا در سال 1955 میلادی با كوششِ «احمد توفیق» و تعدادی از كادرهای كُرد، تودهای كه از مشییِ شوروی و بلوكِ شرق جدا شده و باور به مبارزهیِ ملی پیدا كرده بودند فعال گردید. این حزب بعدا تحتِ لوایِ نشریهی «كوردوستان» در عراق و اروپا شروع به فعالیت كرد. در این زمان دكتر عبدالرحمن قاسملو رهبری و مركزِ سقل فعالیت را در این حزب به دست داشت. قاسملو از كادرهای تودهای بود كه در رشتهیِ اقتصاد و در چكسلواكی تحصیل كرده بود و از حزب توده و بلوك شوروی جدا شده نوعی از ناسیونالیسم چپ را تبلیغ میكرد. حزب دمكرات كردستان ایران در آستانهیِ قیامِ بهمنِ 57 با سازماندهییِ بخشهایی از طبقهیِ مرفه و متوسط و بخشی از دهقانان در روستاها فعالیت خود را علنی ساخت. شعارِ استراتژیكِ حزبِ دمكرات از سال 1357 تا سقوطِ صدام «آزادی برای ایران –خودمختاری برای كردستان» بود. این برای حزب فقط شعار نبود و همهیِ افقِ حزبِ دمكرات در آن معنی پیدا میكرد بهطوری كه قاسملو و رهبرانِ بعدی این جریان برای تحقق آن حتا بر سرِ میزِ مذاكره با رژیمِ جمهوری اسلامی نیز نشستند.
قاسملو به عنوان نفر اول و تئوریسین حزب میكوشید تا در سالهای اولیهیِ جنبشِ انقلابییِ كردستان با تهران تماس برقراركرده و از راهِ مسالمتآمیز به خودمختاری تحت لوایِ ایران برسد. این سیاست در همان سالهای آغازین باعث اختلافاتِ عمیق او و حزباش با كومهله و سازمانهایِ ماركسیستییِ ایرانییِ مقیم كردستان شد. این اختلافات در جریان مذاكره هیات نمایندهگییِ خلقِ كُرد(متشكل از شیخ عزالدین حسینی، نمایندهگان حزب دمكرات، نمایندهگان كومهله، نمایندهگان سازمان چریكهایِ فداییِ خلق شاخه كردستان) با هیات نمایندهگان «دولتِ مهدی بازرگان» خود را نشان داد. در همان زمان قاسملو در جریان سخنرانییِ معروفی در میدانِ مركزییِ شهر سنندج مورد حمله و اعتراض هواداران كومهله قرار گرفت و سازشكار و ضد انقلابی خوانده شد.
این سیاست همراه با سیاستِ جنگ با دولتِ مركزی روش طولانی حزب دمكرات بوده است. حزب دمكرات كردستان به عنوانِ جریان مسلط و شناختهشدهیِ ناسیونالیسمِ كُرد سعی كرده با شعار «خودمختاری خلق كرد» بخشهای مختلف جامعهیِ شهری و روستایییِ كردستان را بسیج كند، و در برخی شهرها كه ناسیونالیسم در آنها ریشهیِ تاریخی دارد به این نتیجه برسد: مهاباد ـ سردشت ـ و تا حدودی بانه.
پایگاهِ طبقاتییِ حزب دمكرات عمدتا زمینداران – بورژوازییِ شهری ـ بخشی از دهقانانِ روستایی بوده است. عمدهیِ پیشمرگانِ (نیروهای نظامی) این حزب فاقدِ آگاهییِ سیاسی، از جمله كسانی محسوب میشدند كه رهایییِ ملت كُرد را در ایجاد خودمختاری و حكومت كُردها میدیدند.
پیروزییِ ارتشِ آمریكا در عراق و استقرارِ حكومت سیاسی فدرالیستی تحتِ حمایت ارتشِ آمریكا و متحدیناش برایِ حزب دمكرات كردستان امیدوارییِ بزرگی را ایجاد كرد.
در همین زمان یعنی از سال 2000 میلادی در كنگرهیِ سیزدهِ حزبِ دموكرات، شعارِ خودمختاری به فدرالیسم تغییر كرد و تئورسینهای حزب (حسن شرفی ـ عبداله حسن زاده ـ مصطفی هجری و …) به تبیین و تئوریزهكردنِ شعار فدرالیسم و ضرورتِ اجرای آن در كردستان و سراسر ایران پرداختند (ایران فدرال و دموكرات). در بینِ احزابِ ناسیونالیستِ قومی در ایران عملا حزب دمكرات پرچمدارِ شعار فدرالیسم است و جریان ناسیونالیست عرب، بلوچ وآذری عملا تحتالحمایهیِ رویكردِ این حزب قرار دارند.
استقرار رژیم فدرالیستی (حزب دمكرات كردستان عراق و اتحادیه میهنی) از سوی ناسیونالیسم كُرد در ایران مورد استقبال قرار گرفت. این استقبال از آنجا ناشی میشد كه مدتها بود مبارزهیِ مسلحانه در كردستان كمرنگ شده و مبارزهیِ سیاسییِ عمومی در كردستان دچار ركود گردیده بود. فضایِ سیاسییِ كردستان نیز كه تشنهیِ «عمل سیاسی» بود استقرار ناسیونالسیتهایِ كُرد در عراق را به فال نیك گرفت. این استقبال تا به آنجا پیش رفت كه در جریانِ پیروزییِ جلال طلبانی (رهبر اتحادیه میهنی) در انتخابات ریاست جمهوری عراق جشن پیروزی او در برخی شهرهای كردستان ایران به تظاهرات ناسیونالیستی و ضد رژیم تبدیل گردید. اما سه سال بعد از استقرار فدرالیسم در عراق و با حلنشدنِ معضلات این كشور و رشد روزافزونِ تروریسمِ اسلامیـ بعثی، ازدیاد فقر، فساد اداری و … بسیاری از امیدها در كردستان ایران به یاس تبدیل گردید. بخشی از این ناامیدی از آنجا منشا میگرفت كه طیفی از طبقهیِ كارگر كردستان ایران و بخش عمدهیِ تجار خردهپا كه برای كار به عراق میرفتند از نزدیك با شرایط واقعییِ آنجا مواجه و آشنا گردیدند. این بخش از جامعه كردستان از نزدیك شاهد قدرتطلبی و فسادِ مالی و ادارییِ احزاب حاكم در كردستانِ عراق بودند و به این نتیجه میرسیدند كه شعارهایِ ملیگرایانِ كُرد عملا در جریان قبضهكردنِ قدرت شكلی دیگر به خود گرفته است.
این فساد تا آنجا پیش رفته بود كه» نوشیروان مصطفی» از كادرهای قدیمییِ اتحادیه میهنی و كومهله رنجبران كردستان عراق از اتحادیه میهنی جدا شده به یكی از جدیدترین منتقدان «حكومت حریم كردستان عراق» تبدیل گردیده بود.
این تحولات در فروكش كردن افق ناسیونالیسم در بین تودههای عادییِ مردم نقش بهسزایی داشت. از سویِ دیگر حزب دمكرات كردستان ایران و دیگر جریانات ناسیونالیست كُرد در ایران باور داشتند كه تانكهای آمریكا و متحدیناش نه تنها عراق بلكه ایران را آزاد خواهد كرد و پروژهیِ فدرالیزه شدن منطقه در زیر سایهیِ لولهیِ تانكهایِ آنها محقق خواهد شد. تحقق این پروژه به معنییِ پهن شدنِ سفرهیِ آمادهای برای به قدرت رسیدن آنها بود. در حالیكه سیاست امپریالیسم آمریكا در منطقه رسیدن به نوعی تفاهم و سازش با رژیم حاكم بر ایران بود تا بتواند بدون پیداكردنِ جایگزینییِ مناسبی برای آن مناطق سرمایهی بینالمللی در ایران را فراهم آورد. از طرفی حمله نظامی به ایران تفاوتهای مهمی با حملهیِ نظامی به عراق داشت و ارتش آمریكا در تصرف عراق دچار هزینههای میلیاردی و هنگفتی شده بود و تكرار این تجربه در ایران (آنهم با شرایطی متفاوت تر) مقرون به صرفه نبود. این تغییر روش در قبال ایران احزاب ناسیونالیست كرد ایرانی و در راس آنها حزب دمكرات را دچار بحران كرد. جناح راست كمیته مركزی حزب به رهبری مصطفی هجری شدیدا بر اجرای سیاستهای آمریكا و كپیبرداری از مدل عراق تاكید داشت و از طرفی حاضر به پذیرش هیچگونه انتقادی از سوی جناح مخالف نبود. جناح مقابل به رهبری دكتر عبدالله حسنزاده و خالد عزیزی هوادار اجرای سیاست متعادلتری بود و از سوی دیگر بر تعادل ارتباط با دیگر احزاب و سازمانهای كُرد مخصوصا سازمان كردستان حزب كمونیست ایران كومهله تاكید داشت. آنها بیشتر بر اصلاح ساختار رهبری حزب تاكید داشتند.
جناح هجری در این تقابل سیاسی از روش خشن و سركوبگرانهای استفاده كرد. این برخورد عملا به ایجاد انشعابی در 16/12/2006 منجر گردید. و گروه انشعابی با نام «حزب دمكرات كردستان» (بدون عنوان ایران) اعلام موجودیت كردند.
طبیعتا تصور میرفت كه سیاست هر دو گرایش حزب دمكرات در قبال عملكرد جمهوری اسلامی به یك شكل باشد اما انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 این تصور را باطل كرد. در بین كاندیداهای ریاست جمهوری شیخ مهدی كروبی در میان خواستههایاش، دفاع از حقوق اقلیتهای قومی را گنجانید. پیش از آن كروبی یك بار دیگر با تكیه بر دفاع از ایجاد تشكلهای كارگری سعی كرده بود تا فعالین جنبش كارگری ایران مخصوصا سندیكالیستها را به سوی خود جلب نماید اما در این مورد موفق نبود. این بار كروبی با تكیهیِ جدی بر احقاق حقوق خلقها! مخصوصا كردها توانستند بخشهای كوچكی از جامعهی كردستان را به سوی خود جلب نماید. «حزب دمكرات كردستان» (گرایش حسن زاده ـ عزیزی) از آن جمله بودند.
اما در مقابل «حزب دمكرات كردستان ایران» (مصطفی هجری) همسو با سازمان كمونیستی كومهله خواستار تحریم انتخابات از سوی مردم كردستان شد.
اعلام موضع تحریم انتخابات از سوی اكثریت سازمانها و احزاب كرد با استقبال عمومی جامعه كردستان مواجه شد. و اعلام حمایت ضمنی از كاندیداتوری مهدی كروبی از سوی جناح حسن زاده از محبوبیت و وجههی این جریان به شدت كاست. حزب دموكرات كردستان (مصطفی هجری) با تاكید بر تحریم، كلیهیِ نیروهای هوادار خود در كردستان، آذربایجان غربی و كرمانشاه را عملا از شركت در انتخابات باز داشت. طبیعتا با چنین موضعگیرییی، حزب دموكرات و نیروهای هوادار آن به تقلب در انتخابات و اعتراضات ناشی از این تقلب بیتفاوت بودند. به همین دلیل درست در زمانی كه اعتراضات و خیزشهای عمومی در تهران، اصفهان، شیراز و دیگر شهرهای بزرگ ایران آغاز شده و اوج گرفت، حزب دموكرات حمایت چندانی از آن به عمل نیاورد. حزب دموكرات كردستان (مصطفی هجری) نماینده تاریخی حزب دموكرات گذشته است و طیفهایی از جامعهی روستایی، بورژوازی كُرد و زمینداران كوچك در شهرها و روستاها را با خود دارد علاوه بر اینها خانوادههای جانباختهگان حزب از هر طیف و طبقهیِ اجتماعی هنوز از هواداران سرسخت این حزب و برنامههایاش هستند. بخش مهمی از نیروهایِ هوادارِ حزب دموكرات در شمال كردستان قرار دارند. اینها همه نیروهای اجتماعی بودند كه در خلال تحریم انتخابات با حزب دموكرات كردستان همراهی نمودند.
2) سازمان كردستان حزب كمونیست ایران كومهله
بسیاری معتقدند كه كومهله بازوی ماركسیسم و چپ در كردستان است. پیشینهی وجود و فعالیت این سازمان چپگرا به سالهای پایانی دههی 40 برمیگردد. پیشرُوان و بنیانگذاران كومهله همهگی دانشجویان كردی بودند كه در جنبش دانشجویی دانشگاههایِ شهرهای بزرگ ایران شركت داشته به صف جریان چپ پیوسته بودند. فعالیتهای كومهله در دههی 50 به صورت مخفی و در قالب هستههای كوچك مطالعاتی و انتشاراتی، فعالیت در جهت سازماندهییِ كارگران ساختمانی و مهاجر و شركت در جنبش مسلحانهی كردستان عراق خلاصه میشد. وقوع قیام بهمن 1357 باعث شد تا فعالان این گروه كوچك در سازماندهییِ تودههای شهری محل زیستِ خود، شایستهگییِ زیادی را نشان دهند و در مدت كوتاهی به رهبران عملییِ تودهای تبدیل گردند.
كومهله عملاً حامی و پشتیبان سازمانهای چپ ایرانی در كردستان محسوب میگردید. این سازمان كه در آن زمان با نام «سازمان انقلابی زحمتكشان كردستان ایران كومهله» نامیده میشد در همان روزهای خونین فروردین 58 در برابر جمهوری اسلامی قرار گرفت و از جمله سازمانهایی بود كه به طور قاطع رفراندوم فروردین 58 (رای به جمهوری اسلامی) را محكوم و تحریم كرد.
این سازمان در شهریور 62 طی یك پروسهیِ تئوریكعملی و بر اساس برنامهی موسوم به «ماركسیسم انقلابی» با «اتحادیه مبارزان كمونیست–سهند»، جناح چپ سازمان پیكار و بخشهایی از سازمان رزمندهگان، چریكهای فدائی خلق (اشرف دهقان) و وحدت انقلابی متحد گردیده و تبدیل به «حزب كمونیست ایران» شد. از این تاریخ به بعد كومهله به عنوان سازمان كردستان حزب كمونیست ایران فعالیت نموده و در عین حال كه یك سازمان مستقل محسوب میشود نقش بازوی مسلح و تشكیلات كردستان یك حزب سراسری كمونیست ایران را بر عهده دارد. در طول 33 سال اخیر كومهله در 3 فراخوان توانسته است رهبری 3 جنبش اعتراضی عظیم «تودهایمدنی» را رهبری كرده با موفقیت به نتیجه برساند. اولین اعتراض به شكل «كوچ مریوان» و به رهبری «مهندس فواد مصطفی سلطانی» انجام شد و خیل عظیمی از مردم مریوان در اعتراض به كشتار و سركوب رژیم به یك راهپیمایییِ بزرگ و استقرار بیرون از شهر مریوان دست زدند (1359 خورشیدی). بار دوم در اعتراض به كشتهشدن یك جوان مهابادی به نام «شوانه قادری» و سركوب مختلف شهرهای كردستان، در 16 مرداد 1383 فراخوان یك اعتصاب عمومی را در كردستان صادر كرد. این فراخوان با استقبال حدود 7 میلیون نفر در مناطق كُردنشین مواجه گردید. بار سوم كومهله در اعتراض به كشتار به اعدام 5 زندانی سیاسی (كه 4 نفر از آنها از فعالین سیاسی و مدنی كردستان بودند) خواهان اعتصاب عمومی در سراسر مناطق كُردنشین (كردستان، كرمانشاه و آذربایجان غربی) شد. این اعتصاب در 23 اردیبهشت 1389 با موفقیت قاطع در شهرهای كردستان اجرا شد و كلیه مغازهها، ادارات، مراكز دولتی و خصوصی تعطیل گردیدند. كومهله تنها سازمان كردستانی بود كه در قبالِ تصرفِ عراق توسط عراق و استقرار فدرالیسم در آن كشور موضع مخالف اتخاذ كرده و مرزبندی مشخصی در برابر آن داشت. همچنین این سازمان بر سر خواستها و مطالبات كارگران كردستان مخصوصا كارگران كورهپزخانهها، كارگران اخراجی و… پایفشاری و حمایت كرد. واقعیت امر این است كه این جریان در اكثر اعتصابات كارگری نیروهای هوادار خود را داشته است. نیروهایی كه حتا رابطهی تشكیلاتی با این سازمان نداشتهاند.
كومهله بر خلاف جریانات ناسیونالیست كُرد سعی كرد تا با جنبشهای اجتماعی سراسر ایران ارتباط بر قرار نماید. پایگاه اجتماعی این سازمان بیشتر در بین طبقه كارگر شهری، بخشی از روشنفكران و طبقه متوسط و زنان مناطق كردستان و خانوادههای 1540 جانباخته این جریان و حزب كمونیست ایران است.
این سازمان در سال 2000 میلادی در برابر یك بحران قرار گرفت. بخشی از رهبری و كادرها به رهبری عبدلله مهتدی، عمر ایلخانی زاده، فاروق بابامیری و محمد شافعی كه از جریانات عراق و استقرار فدرالیسم به وجد آمده و در مبارزه به شیوهی پیشین به بنبست رسیده بودند، خواستار آن شدند تا سیاست رادیكال حزب كمونیست و كومهله به فراموشی سپرده شود. این طرح قابل اجرا نبود چون سیاست رفرمیستیفدرالیستییِ آنها با مشیِ حزب كمونیست ایران همخوانی نداشت. پس برآن شدند تا كومهله را از حزب جدا سازند اما مباحث آنها در كنگرهیِ هشتم مورد استقبال قرار نگرفت و رای نیاورد. اكثریت حزب به رهبری ابراهیم علیزاده و صلاح مازوجی كه بر رادیكالیسم چپ و حكومت كارگری تاكید داشتند در این جدال تئوریك پیروز شدند. گروه مهتدی در آخرین روز مباحث اعلام جدایی و انشعاب كرد اما بدون در نظر گرفتن پرنسیبهای سازمانی و سیاسی نام كومهله را بر خود نهادند و با عنوانِ پیشینِ این سازمان (سازمان انقلابییِ زحمتكشان كردستان ایران -كومهله) اعلام موجودیت كردند. اما چندی بعد عدم موفقیت برنامههای فدرالیسم در عراق و عدم مهار تروریسم و فقر در این كشور به اعتراضات و نقدهایی دراین سازمان منجر گردید و بحران قدرت و رقابت بین رهبری آن شدت گرفت. این بحران در اولین كنگره بالا گرفت و جناح مهتدی اقدام به حذف جناح ایلخانیزاده نمود. این بحران چنان حاد گردید كه كار دو جناح به درگیرییِ فیزیكی و برخوردِ مسلحانه كشید. به طوری كه نیروهایِ نظامییِ حریمِ كردستانِ عراق مداخله نمودند. سازمان كردستان حزب كمونیست ایران كومهله در همان روزهای آغازین سال 88 كه مباحث انتخاباتی شروع گردید قاطعانه خواستار تحریم آن شد. كومهله با پشتوانهیِ پیروزییِ تحصن 16 مرداد و موفقیتآمیزبودنِ پیشبینیهایاش در قبال عراق میتوانست تحریم را به خوبی در مناطق كرد نشین به پیش ببرد.
تحریم انتخابات توسط كومهله، حزب دمكرات (مصطفی هجری) و دیگر احزاب (پژاك، حزب حكمتیست شاخهیِ كردستان و حزب كمونیست كارگری شاخه كردستان) یكی از دلایل مهم شركت نكردن مردم كُرد در انتخابات بود. تشكیلات كومهله در روز انتخابات به یك گزارشدهییِ دقیقهبهدقیقه از شهرهای كردستان دست زد و این گزارشها را در برنامه تلویزیون ماهوارهایاش منعكس ساخت. گزارشها حاكی از آن بود كه صندوقهای انتخاباتی در شهرهای مناطق كرد نشین خالی از حضور مردم است و تنها مامورین و منتسبین رژیم و عدهیِ قلیلی از مردمِ عادی در پای صندوقها حضور پیدا كردهاند.
اینها همه در حالی رخ میداد كه موسوی، كروبی و احمدینژاد در بقیه نقاط ایران شدیدا در حال گرمنگاهداشتن تنور انتخابات بودند. تضادهای رژیم بالا گرفته بود، نارضایییِ بخش وسیعی از طبقهیِ متوسط جامعه و بخش عمدهیِ طبقه كارگر، همچنین هنرمندان و روشنفكران از سیاستهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسییِ دولتِ احمدینژاد باعث شده بود تا دوباره استقبال عمومی از اصلاحطلبان بیشتر گردد. اما اینها باعث نشد تا طبقه كارگر به حمایت از اصلاحطلبان برخیزد. چرا كه این طبقه تجربهیِ خصوصیسازی، اخراج و بیكارسازیها را در دوران خاتمی داشت و از سویِ دیگر نه موسوی و نه كروبی هیچ برنامهای برای بهبودِ زندهگی و معیشت كارگران نداشتند. كارگرانِ ایران خواستار لغوِ كارِ قراردادی و امنیت شغلی، بر قرارییِ بیمههای تامیناجتماعی برای همه، ایجاد تشكلهای مستقل كارگری و جلوگیری از اخراج و تعدیل نیروی كار بودند. در حالی كه اصلاحطلبان ایران قصد داشتند كشور به سازمان تجارت جهانی بپیوندد. این بدان معنی بود كه كلیهیِ خواستهایِ كارگران و فعالین كارگری نادیده گرفته میشد و شرایط زندهگییِ پرولتاریایِ ایران از روز پیش بدتر میگردید. طبقهیِ كارگر كردستان از یك جهت از بقیه هم طبقهایهایاش در سراسر ایران جلوتر بود: این بخش از طبقهیِ كارگر سالها بود كه توهمی به هیچكدام از جناحهای سرمایهدارییِ حاكم یا اپوزیسیون نداشت. بخشی این ذهنیت توسط كمونیستها مخصوصا كومهله شكل گرفته بود.
اصلاح طلبان ـ راست گرایان و مردم كردستان
آنچه تاكنون توضیح داده شد تاثیر احزاب كرد بر تحریم مردمییِ انتخابات در كردستان بود. اما شرایط عینی و تجربه حكومت اسلامی مبنای مادی تحریم در این منطقه بود. این شرایط به سابقه 30 سال حكومت جمهوری در كردستان باز میگشت. پس از پایان دوران ریاست جمهورییِ خاتمی و اصلاحطلبان توهم به اصلاحِ نظام در كردستان برای همیشه رخت بربست. پیش از آن بورژوازییِ كُرد و در راس آن «بهاالدین ادب» و فراكسیون نمایندهگان كُرد در مجلس شورای اسلامی، انستیتوی كُرد در تهران به ریاست بهرام ولدبیگی (جاش -مزدور قدیمی) سعی كرد تا با گرفتن امتیاز از رژیم به امنیت سرمایهگذاری در كردستان برسد. تاكتیكها و سیاستهای این جناح از بورژوازی كه راه را در سازش با حاكمیت میدید به دو دلیل شكست خورد: اول آن كه كردستان منطقهای غیر صنعتی بود و آمار بیكاری در آن بالا بود. سیاستهای اقتصادی باندِ ادب نه تنها مشكلی از مشكلات مردم محروم و كارگران كردستان را حل نكرد بلكه روزبهروز شرایطِ اقتصادییِ آنها را وحشتناكتر ساخت. تورم همگام با بقیه نقاط ایران بالا میرفت. قیمت مسكن نیز به شدت افزایش یافت. مافیاهای سرمایهگذاری در شهرهای كردستان با حمایت بخشهای مختلف حاكمیت ثروتمندتر و تودههای مردم شهر و روستاها فقیرتر گردیدند. در شهرِ بانه كریم محمودی (معروف به كریم حهمهخوشا) سرمایهدارِ بانهای با حمایت همین بخشها به عامل بالا رفتن سرسامآور قیمت زمین و مسكن و قیمت دینار (برای مبادله با كردستان عراق) تبدیل گردید. در سنندج نیز طیفی از سرمایهداران مالی تجاری و مسكن سازان و بورژوازی صنعتی از این ثروت و انباشت سرمایه نصیب فراوان بردند. اینها همه دلایل عمدهای بود كه مردم و طبقه كارگر كردستان به شدت به اصلاحطلبان بیاعتماد شدند. اما در بین كاندیداها موسوی كه چهرهی شاخصتر و محبوبتر اصلاحطلبان به شمار میآمد در كردستان بسیار بدنام بود: موسوی برای مردم كردستان خاطرهی سركوبها و كشتارهای سالهای دههی 60 بود: موسوی برای مردم كُرد یادآور تیرباران 50 نفر در زندان مهاباد در 13 خرداد 62 بود، موسوی برای مردم مبارز كُرد یادآور ترور دكتر قاسملو بود، موسوی برای حداقل 100 خانواده سنندجی و كامیارانی یادآور قتل عام گُردان شوان در 26 اسفند 66 بود، موسوی برای مبارزین كردستان یادآور كشتار زندانیان سیاسی در شهریور 76 بود و… و به همین دلیل چنین كسی نه میتوانست قهرمان و نه روزنهی امید باشد. موسوی برای مردم كردستان سمبل كشتار و جنایت بود.
از سوی دیگر سیاستهای 4 سالهی احمدینژاد مخصوصاً سیاستهای اقتصادیاش شامل خصوصیسازی، حذف یارانهها، بحران پولی بانكی و… باعث شد تا از سال 84 تا 88 فقر و تضاد طبقاتی به شدت خود را در كردستان نشان دهد. اما این همهی داستان نبود مافیای سپاه پاسداران به شدت در كردستان فعال گردیده بود و در زمینهی تجارت كالا از ان سوی مرز در حال كسب سود سرشاری بود. این كسب سود به بهای نابودی زندهگی مردم زحمتكش و حتا بخش مهمی از كسبه و دكانداران یعنی بخش متوسط كردستان منجر گردید. سپاه از یكسو یا اجیر و تطمیع كردن بخشهای روستایی مرزی كنترل تجارت قانونی و غیر قانونی كالا را در دست گرفت. اینها همه با سیاست سركوب اعدام و ارعاب همراه بود بین سالهای 84 تا 88 دولت احمدی نژاد به سركوب وسیعی در این منطقه دست زده بود بخش مهم این سركوب نیروهای چپ و فعالین كردستان را هدف گرفت بود. در واقع جناح راست و كاندیدای آن احمدی نژاد در شرایط بسیار بدتری نسبت اصلاحطلبان داشت.
اینها دلایل مادی و تاریخی بودند كه مردم و طبقه كارگر كردستان را در شركت انتخاباتی باز میداشت و به تقابل با رژیم میكشید.
ناسیونالیسم در كردستان
ناسیونالیسم را میتوان یك قدرتِ روحی و معنوی در كردستان خواند كه حتا نیروهای چپ و سوسیالیست آن خطه را نیز رها نساخته. انشعابات اخیر در صفوف كومهله (مانند سازمان زحمتكشان و انشعاب گروه ایلخانیزاده از این گروه و اخراج فراكسیون موسوم به فراكسیون كومهله تحت رهبری جعفر امین زاده، ساعد وطن دوست و محمد امین حسامی از كومهلهی حزب كمونیست ایران) بیانگر این واقعیت در صفوف چپها در كردستان است. در حقیقت احزاب ناسیونالیست از قبیل حزب دموكرات (هم هجری و هم حسنزاده) و اتحادیه انقلابیون كردستان و جماعت مهتدی و ایلخانیزاده و حزب آزادی و زندگانی كردستان (پژاك) همهوهمه جریاناتی هستند كه آشكارا در جهت ملیگرایی یا پانكردیسم گام برمیدارند. بنابراین امید آنها بیشتر از آن كه به مبارزات مردم ایران باشد یا به كردستان عراق و تركیه و یا به تانكهای آمریكایی بسته شده. افق این جریانات مشخصا به جدایی یا فدرالیسم كُرد معطوف است در نتیجه تحولات درون ایران برایشان اهمیت درجه دوم دارد. البته اتحاد پیشآمده بین جریانات و عناصر راستگرا (یا حتا سلطنتطلب) فارس با برخی از این گروهها ممكن است این فرضیه را باطل سازد. اما اگر كمی دقیقتر به قضیه نگاه كنیم خواهیم دید كه ارتباط این جریانات با هم ریشه در منافع بورژوازی ورشكستهای است كه از قدرت سیاسی ساقط شده و یا تا كنون در قدرت قرار نگرفته است. عبدالله مهتدی و مصطفی هجری نمایندهگان بورژوازی بالقوه كُرد هستند. بورژوازی كه در قدرت نیست و رژیم حاكم هم حاضر به دادن ذرهای از این سهم نیست. بنابراین امپریالیسم آمریكا تنها تكیهگاه آنها است. در این راستا جناحهای دیگر از اوپوزیسیون ایرانی نیز كه امیدشان به امپریالیسم است نیز در همین مسیر قرار میگیرند و زمینههای چنین اتحادی پدید میآید كه گاهی حتا عجیب و مسخره نیز به نظر میآید: علی رضا نوریزاده و گروه مهتدی! حزب دموكرات كردستان با حزب پانایرانیست یا محسن مخملباف! و…
اما همهی اینها را بایستی دنبال كرد تا به این نكته برسیم كه ناسیونالیسم باعث گردیده تا جریانات سیاسی در كردستان نسبت به آنچه در ایران میگذرد كمی عقبتر باشند یعنی برای موضعگیری دیر اقدام كنند.
درست در زمانی كه شعلههای خیزش در شهرها رو به فزونی میرفت كومهله و حزب كمونیست از دادنِ هر گونه تحلیلی درباره آنها خودداری كرد. تنها تلویزیون كومهله به دادن اخبار خیزش و آن هم ناكاملتر از اخبار بیبیسی و ویاواِی بپردازد. تنها پس از پایان خیزش بود كه ابراهیم علیزاده به تحلیلی از تقلب در انتخابات و خیزش شهرها دست زد اما از دادن هر گونه رهنمون به كمونیستها تنها با این دلیل كه كمونیستهای هر شهر بهتر میدانند كه چهكار باید بكنند خودداری كرد.
این فاصله در موضعگیری و عقببودنِ احزاب كُرد (از جمله كومهله) باعث شد تا سرعت روند وقایع بسیار جلوتر از آنها باشد. همانطور كه قبلا هم اشاره كردیم تودهها در كردستان نیز تا حدود زیادی تحت تاثیر این احزاب و البته نوعی از منطقهگرایی و ناسیونالیسم هستند. تودههای كُرد نیز عملا درست در زمانی كه خیزش شهری دامنه دارتر و رادیكالتر میشد در نوعی رادیكالیسم ساكن باقی ماند. و هیچ تحركی را در دفاع از خیزشهای شهری انجام نداد.
تنها اعدام احسان فتاحیان (از پیشمرگان گروه ایلخانیزاده) باعث شد تا راهپیمایی در شهر سنندج به راه افتد. راهپیمایی كه برای بسیاری معنییِ پیوستن به خیزش معنی داد. اما كمی بعد اعدام كمانگر و دیگر زندانیان سیاسی بود تكان جدی به تودههایِ كردستان داد. این حركت كه در بهترین شكل آن توسط كومهله سازماندهی و رهبری شد نشان داد كه چپ قادر است كه چنین ویژهگییی را داشته باشد. گرچه این حركت كمی دیرتر از جنبش اعتراضی صورت گرفت.
چه باید كرد؟
عدم شركت تودههای كردستان در خیزشهای اعتراضی 88 و عدم شركت و موضعگیری فعال و به جای جریانات و فعالین چپ در این جنبش اعتراضی را باید در جنبش كارگری ایران و بهروز نبودن جریان چپ جستوجو كرد. جنبش كارگری ایران با وجود خیزهای فراوانی كه پس از سال 83 برداشته هنوز فراگیر و تودهای نشده. تودهای نشدن آن نه به این معنی كه در سراسر ایران وجود ندارد و یا در كارخانهها و كارگاهها و پروژهها وجود ندارد بلكه سخن بر سر فعالیت كارگران (و نه فعالین) برای ایجاد تشكلهای رادیكال و ارتباطگیرییِ بخشهای مختلف طبقهیِ كارگر و درك ضرورتهای سیاسی ایران است. واقعیت امر این است که كارگران ایران هنوز در پراكندهگی و عدم درك ضرورتهایشان بهسرمیبرند. و این نكتهای است كه آنها را مستقیما به جنبشهای اعتراضییِ اینچنینی پیوند نمیزند. زمانی كه كارگران دستهدسته و آن هم با سلاحِ اتحاد و متشكلشدنشان در صفوف تودههای مردم شركت جویند آن زمان میتوان جنبشِ اعتراضی را واقعا مردمی و رادیكال دانست. چپ واقعی آن چپیست كه نه روشنفكری بلكه كارگری باشد و در كوتاهترین زمان ممكن ضرورتهای اجتماعی و سیاسی را درك نماید. در قبال رخدادهای سطح جامعه سریع واكنش نشان دهد و راه حل عملی برای آن ارائه دهد. چپ بهتزده و یا چپِ دنبالهرُوِ دیگر طبقاتِ اجتماعی هرگز قادر به رهبرییِ جنبش كارگری نخواهد بود. چپِ فرقهای همیشه بهتزده است. با تودهها و روانشناسیشان بیگانه است و زبان تودهها و كارگران را نمیداند. در نتیجه از بر قرارییِ ارتباط با آنها عاجز است. این چپ یا دائم در حالِ ردكردن و یا درغلطیدن به دامانِ راست و ارتجاع است. حمایت و طرفداری از اسلامگرایان در جریان قیام بهمن 57، حمایت از رژیم نوپایِ اسلامی، حمایت از اصلاحطلبانِ حكومتی و شركت در انتخابات و در عوضِ ماندن در فضایِ خویش و دیر شركت جُستن در جنبش اعتراضی؛ همهوهمه نشانههای انفعال، فرقهای بودن و غیرِ كارگری بودنِ چنین چپی است. چپِ كارگری و رادیكال در جنبش شركت میكند و آن را در جهت رادیكالیسم و مبارزهیِ ضد سرمایهداری هدایت میكند. یعنی دخالتگر است، یعنی تاثیرگذار است و با این دخالتگری و تاثیرگذاری در جامعه و بین مردم و پرولتاریا حضورِ زنده و عینی دارد. جدایییِ جنبش اعتراضییِ مردم كردستان از سراسر ایران هُشداری برای كلِ چپِ ایران است. این مقطع نه، مقطعِ بعدی تنها فرصتِ حساس برایِ جنبشِ كارگری و چپ ایران خواهد بود.■
2 ژوئیه 2011 at 00:13
مزدک عزیز مطلبتان آموزنده بود و نکا ت تازه ای برام داشت
17 ژوئیه 2011 at 22:40
agar bitarfane harf mizadi shayd mishod chizi nevesht
nemodonam chera hame khodeshono behtar az digaran midona
va tanha inam begam age dar kordestan etsabati be vojod omade benazare man mardom dige daran agah mishan ta vabaste be gorohi bashan va bekhan bekhatre gorohay siyasi bekhyaban beyan ya etesab konan
aram
12 ژوئیه 2011 at 19:53
پدیده ای به نام پان ترکیسم چرا و چگونه پیدا شد؟
چرا در بخش های ترک نشین ایران پدیده ای به نام پان ترکیسم پیدا شده است؟ چرا تورهای گردشگری کشورهای جمهوری ترکمنستان، جمهوری آذربایجان و جمهوری ترکیه پر از مسافران ترک زبان ایرانی است؟ چرا گوش دادن به آهنگ های ترکی استانبولی و آذری و ترکمنی و پافشاری فراوان بر زبان مادری و آموزش به آن زبان، گفتگوی هر روزه گروهی از ترک زبان های ایرانی شده است؟ چرا پیش از انقلاب اسلامی ( بهتر است بگوئیم انتحار اسلامی! ) از نمایان شدن پدیده ای به نام پان ترکیسم در چهره کنونی سخنی نبود و چرا فارس گریزی در میان ترک زبانان ایرانی پیدا شده است؟
************************************************
ایوان پاولوف دانشمند نامدار روسی آزمایشی انجام داده است که آوازه جهانی دارد. پاولوف روزی سگی را گرسنه نگه داشت و هنگام دادن خوراک به سگ زنگوله ای را تکان داد. برای بار دوم نیز که پاولوف می خواست به سگ خوراک دهد زنگوله را تکان داد و برای بارهای دیگر نیز همین کار را انجام داد. برای سگ پاولوف آوای زنگوله برابر شد با خوردن خوراک و خوردن خوراک برابر شد با آوای زنگوله! روزی پاولوف بی آن که به سگ خوراک دهد زنگوله را تکان داد و دید که آب دهان سگ سرازیر شد و سپس پژوهش هائی روی جانوران دیگر و حتی گیاهان و سرانجام انسان ها از سوی پاولوف انجام گرفتند و این چنین بود که ایوان پاولوف قانون ( واکنش شرطی ) یا شرطی شدن را یافت. به یافته های پاولوف اگر یافته های زیگموند فروید دانشمند نامدار اتریشی و بنیانگزار دانش روانکاوی را نیز بیافزائیم دیدگاهی روشنتر درباره رفتار انسان ها خواهیم داشت.
در پرده پندار یک ایرانی ترک زبان و در درون دوزخی به نام ایران زبان فارسی برابر است با سخنرانی های خرسواری به نام خمینی که در سال 57 همه مردم ایران را خر کرد و مردم ایران نیز دست به انتحار اسلامی! زدند. زبان فارسی برابر است با سخنرانی های حضرت ایة الله العظمی دیکتاتور! که مانند طوطی پیاپی می گوید: دشمن، توطئه، دشمن، توطئه، دشمن، توطئه ………. در درون دوزخی به نام ایران برابر قانون پاولوف و یافته های زیگموند فروید زبان فارسی در نهاد ناخود آگاه شنوندگان این زبان برابر است با رژیمی که اقتصاد آن برپایه مفت خواری، بانکداری آن برپایه رباخواری، دادگستری آن برپایه رشوه خواری، کشورداری آن برپایه زورگوئی، فرهنگ آن برپایه خرافات، هنر آن برپایه زوزه کشی و همه تار و پود آن برپایه دروغ و مردمفریبی است.
در نهاد ناخود آگاه ترک زبان های ایرانی زبان فارسی برابر است با زوزه کشی های کفتاران لاشخور، دزدان مفتخور، زالوهای زمین خوار، دژخیمان خونخوار، انتحار اسلامی، هشت سال دفاع مزخرف، گورهای گروهی هزاران تن که پس از محاکمه های پنج دقیقه ای اعدام شدند، گدایان کاخ نشین، زنان پرده نشین و حجاب اجباری و پایمال شدن حقوق زنان، تورم تازنده، گرانی های جهشی، انتخابات فرمایشی، دادگاه های نمایشی، زندان ها و شکنجه گاه های اوین و گوهردشت و قزلحصار و تبریز و مشهد و اصفهان و شهرهای دیگر ایران ویران شده در سایه رژیم سر تا پا لجن جمهوری اسلامی و این چنین است که گریز از زبان فارسی آغاز و پدیده ای به نام پان ترکیسم ایرانی که در ژرفای درون گروهی از ترک زبان های ایرانی گریزگاهی برای گریختن از دوزخ رژیم ولایت فقیه است نمایان می شود که نه دارای ریشه سیاسی و نه دارای ریشه بوم گرائی ( ناسیونالیستی ) است بلکه دارای ریشه روانی و پاولوفی است.
اما اگر وضعیت در سه کشور ترک و همسایه ایران برعکس بود چه می شد؟ اگر سطح زندگی در ایران مانند آلمان و ژاپن و حتی ترکیه کنونی می بود و رژیمی با اندیشه خردمندانه در ایران کشورداری می کرد و سه کشور ترک زبان همسایه ایران دارای رژیم های جمهوری اسلامی ترکمنستان! و جمهوری اسلامی آذربایجان! و جمهوری اسلامی ترکیه! بودند آیا چیزی به نام پان ترکیسم در ایران دیده می شد؟ نه، آنگاه در کشور فرضی جمهوری اسلامی ترکیه! گروه هائی پیدا می شدند که خود را پان فارسیست! می نامیدند و می گفتند باید ما به ایران بپیوندیم و گروه هائی در کشورهای فرضی جمهوری اسلامی آذربایجان! و جمهوری اسلامی ترکمنستان! پیدا می شدند که خود را پان ایرانیست! می نامیدند و می گفتند: آذربایجان و ترکمنستان بخش هائی از ایران بودند که از آن جدا شده اند و باید دوباره به آن بپیوندند. در آن هنگام کلاس های آموزش زبان فارسی در آن سه کشور فرضی پیدا می شدند و هیچکس از زبان ترکی خوشش نمی آمد.
این سخنان درباره ترک هائی گفته شدند که پان ترکیسم در نهاد ناخود آگاه آنها گریزگاهی برای رستن از دوزخ رژیم ولایت فقیه است اما شاید کسانی بپرسند که برای فارس زبان ها چه گریزگاهی درست شده است؟ بدبختانه همچنان که در میان ترک زبان ها فارس ستیزی و پان ترکیسم به همان دلائل روانشناسی که از آنها سخن گفته شد نمایان شده است در میان فارس زبان ها نیز پدیده ای به نام عرب ستیزی نمایان شده است. ستایش از ایران پیش از اسلام، اوستا، زرتشت، پادشاهان ساسانی، اشکانی، هخامنشی، آریائی ها و بدگوئی از عرب ها، چامه سرائی بر ضد عرب ها و ………. گریزگاهی روانی برای گروهی از فارس زبان ها برای رهائی از دوزخ جمهوری اسلامی است.
چه کسی در این میان از پدیده پان ترکیسم نوپدید ایرانی بیشترین سود را می برد؟ پاسخ رژیم جمهوری اسلامی است. به وارونه پندار بسیار کسان، آنکارا و باکو و عشق آباد نه تنها هیچ سودی از پان ترکیسم ایرانی نمی برند بلکه یکی از بزرگترین دردسرها برای آنها پان ترکیسم ایرانی است! ترک زبانان بسیاری بوده اند که با این خوش خیالی که چون ما ترک هستیم و کشورهائی که گردانندگان آنها آنکارا و باکو و عشق آباد هستد دوستدار ما خواهند بود با جیب تهی به این کشورها رفته اند و سر از زندان در آورده اند! اردوگاه های پناهندگان ساده دل و پندارباف در این کشورها لبالب از ترکان ایرانی بیچاره ای است که خواستند از چاله درآیند اما به چاه افتادند! آنکارا و باکو عشق آباد به پول می اندیشند نه زبان! کسی اگر فارسترین فارس جهان باشد و با چمدان های پر از پول به این کشورها برود دوست گرامی است و اگر کسی ترکترین ترک جهان باشد و با جیب تهی به این کشورها برود دشمنی راندنی است. کشور جمهوری ارمنستان که زمانی از کشتار ارمنی ها به دست رژیم عثمانی گلایه داشت و رژیم آنکارا را پاسخگوی ستم های رژیم عثمانی می دانست اکنون با دولت ترکیه آشتی کرده است و کالاهای ترکیه سیل آسا به جمهوری ارمنستان سرازیر می شوند و پول های جمهوری ارمنستان نیز مانند ریگ بیابان به بانک های ترکیه واریز می شوند و در این میان تنها چیزی که هیچ سخنی از آن نیست دشمنی ارمنی ها و ترک ها و پان ترکیسم است! جمهوری تاجیکستان که کشوری فارس زبان است نفت و گاز خودش را می فروشد و در برابر از ترکیه کالا می خرد و اگر روزی یک میلیاردر فارس زبان تاجیک به کشور ترکیه برود و یک پان ترک تهیدست ایرانی بگوید که من ترک هستم و آن میلیاردر تاجیک فارس زبان است، پس باید با من دوست باشید و با او دشمن! سران آنکارا غش غش به او می خندند! در ترکیه هیچکس یک میلیاردر فارس زبان را رها نخواهد کرد تا با یک ترک تهیدست برای زبانش دوست باشد! ترازوی دوستی در آنکارا و باکو و عشق آباد پول است نه زبان! فارسترین فارس های پولدار تهرانی و اصفهانی هم اکنون در استانبول زندگی شاهانه برای خود درست کرده اند و ترکترین ترک های ایرانی در ترکیه و جمهوری آذربایجان و جمهوری ترکمنستان اگر زندانی یا اردوگاهی نشده باشند برده وار کار می کنند تا از گرسنگی نمیرند البته با دستمزدی بسیار کمتر از یک کارگر بومی!
اما چگونه تنها کسی که از پان ترکیسم نوپدید ایرانی بیشترین سود را می برد رژیم ایران بر باد ده جمهوری اسلامی است؟ نخست آن که رژیم در میان ترکان همه کاسه کوزه ها را بر سر فارس ها و زبان فارسی می شکند و خود را تبرئه می کند! با برپائی وبلاگ ها و وبسایت های جعلی و هزار و یک ترفند دیگر و به یاری پان ترک نماهای دروغین وزارت اطلاعات رژیم این پندار یاوه را برای ترک زبانان تبلیغ می کند که ریشه همه بدبختی های ترکان زبان فارسی است! دلیل بیکاری زبان فارسی است، دلیل گرانی زبان فارسی است، دلیل تورم زبان فارسی است، دلیل کمبود مسکن زبان فارسی است، دلیل فساد اداری و رشوه خواری زبان فارسی است، دلیل فقر زبان فارسی است، دلیل بیماری زبان فارسی است، دلیل زلزله زبان فارسی است، دلیل سیل زبان فارسی است، دلیل ترافیک زبان فارسی است و دلیل همه بدبختی ها تنها یک چیز است و آن هم زبان فارسی است! و رژیم نیز در این میان هیچ کاره بوده و صد در صد بی گناه است!
پان ترک نماهای دروغین وزارت اطلاعات در وبلاگ ها و وبسایت های خودشان پیاپی می گویند که پارس آوای سگ است، پس پارس ها همان فارس ها هستند و سگ هستند! ای فارس سگ حیا کن – مملکتو رها کن! البته در این ناسزانامه های پان ترک نماهای دروغین وزارت اطلاعات روح الله خمینی فارس سگ نیست! رفسنجانی هم فارس سگ نیست! احمد جنتی هم فارس سگ نیست! مصباح یزدی هم فارس سگ نیست! اسدالله لاجوردی، علی فلاحیان، محمد محمدی ریشهری، داود رحمانی، محمد محمدی گیلانی، حسینعلی نیری، علی یونسی، محمد مقیسه، مصطفی پورمحمدی، حسین شریعتمداری، حسین طائب و دیگر سران جنایتکار رژیم ولایت فقیه هیچکدام فارس سگ نیستند! و فارس سگ تنها مردم ندار و گرسنه و تشنه و بی خانمان و سوخته از بی آبی و کویر نشین یزد و کرمان و سیستان و سمنان و خراسان و کباب شده در آتش آفتاب سوزان آن سرزمین ها هستند!
البته این کاسه های داغتر از آش وزارت اطلاعات رژیم که سنگ ترکان را به سینه می زنند حتی یک بار نیز از ترکانی که هر شکنجه ای را در زندان های رژیم کشیده اند و یا اعدام شده اند یاد نمی کنند، از کشتار زندانیان در زندان تبریز در تابستان 67 گرفته تا جنایات دیگر رژیم درباره ترکان و هزاران تن از ترکانی که اکنون در زندان ها و شکنجه گاه های رژیم له می شوند نه نامی می برند و نه یادی می کنند و تنها کاری که ماموریت دارند انجام دهند بدگوئی از فارس زبان ها با رکیکترین و زشتترین واژه ها است! روح انگیز دهقانی ترک، اسمر آذری ترک، ثریا ابوالفتحی ترک، منیره برادران ترک، الناز بابازاده ترک، هانیه فرشی ترک، کتایون آذرلی ترک، رامین پوراندرجانی ترک، شبنم مددزاده ترک، فرزاد مددزاده ترک، پیمان عارف ترک و ………. هیچ جائی در نوشته ها و گفته های مزدوران پان ترک نمای وزارت اطلاعات ندارند!
سود دیگری که رژیم از پان ترکیسم ایرانی می برد هرز شدن نیروهای ترک ها و فارس ها در بحث های دور و دراز و بیهوده ای است که هیچ سودی نه برای ترکان دارند و نه فارس ها. کشمکش بر سر آن که فلان استخوان پوسیده که در فلان دهکوره به همراه چند سنگ و کلوخ پیدا شده است آیا با ترکان ارتباط دارد یا نه؟ و یا سخن احمد کسروی تبریزی که درباره زبان آذری در کتاب زبان پاک نوشته است درست است یا نه؟ و گفتارهای بیهوده دیگری از این دست به جای پرداختن به ده برابر شدن بهای نان در بیست و چهار ساعت در سایه علفمند کردن یارانه ها! و هزاران بدبختی دیگر به سود چه کسی جز رژیم اهریمنان دوزخی می انجامند؟
پان ترک نماهای دروغین وزارت اطلاعات سپس نام فارسی به روی خود گذاشته و این بار پانفارس! می شوند و ترکان از همه جا بی خبر را ناسزاباران می کنند! ………. شما ترکا یادتون رفته که اجداد دور شما چادر نشین بودند و برای غارت به ایران هجوم آوردند؟ ………. شما ترکا همان مغولانی هستید که ایران را ویران کردین و خونی که در رگهای شماس بیشتر غلظت مغولی داره تا ایرانی ………. تاریخ ایران را به دقت مطالعه کردیم، مملو بود از خیانت ها و خباثت های قوم منحوس ترک ………. واقعا شما ترک ها به چی افتخار می کنین؟ به چنگیز خان مغول جد اعلاتون؟ به آقا محمد خان قاجار که هفت من چشم مردم را درآورد باهاش مناره ساخت؟ به ترکان وحشی غزنوی؟ به ترکان وحشی سلجوقی؟ به شاه سلطان حسین صفوی عیاش ابله که برای اولین بار در تاریخ ایران از افغان ها شکست خورد؟ به طایفه منحوس قاجار؟ به سردار ملی ترسو که در باغشاه از ترس خودشو خیس کرد و تمام افرادشو به محمد علی شاه ترک خرتر از خودش تسلیم کرد؟ به مردم تبریز که به جای مبارزه از ترسشون جلوی پای پاسکویچ روس گاو کشتن؟………. بابا خرتر از شما ترکا مگه خری هم تو دنیا پیدا میشه؟ ………. ترکا خرن، گاو منن، هنوز کلاس اولن ……….
همان کسی که دو دقیقه پیش به فارس ها می گفت: فارس سگ این بار پس از تغییر نام به ترکان می گوید: ترک خر! البته در این ناسزانامه های پانفارس نماهای دروغین وزارت اطلاعات حضرت ایة الله العظمی دیکتاتور! علی خامنه ای ترک خر نیست! صادق محصولی دژخیم خونخوار و دزد میلیاردر رژیم ولایت فقیه نیز ترک خر نیست! محمدعلی نصرتی دژخیمی که آدم کشتن برایش از کشتن مگس آسانتر است نیز ترک خر نیست! آخوند علی مشکینی که سال ها رئیس مجلس خفتگان! بود نیز ترک خر نیست! آخوند عبدالکریم موسوی اردبیلی که سال ها رئیس قوه قضائیه رژیم بود نیز ترک خر نیست! آخوند محسن مجتهد شبستری امام جمعه آشغال تبریز که تاکنون هشتصد میلیارد تومان برای ساختن نمازخانه ای الکی در کنار ارک تبریز به باد داده است نیز ترک خر نیست! شیخ صادق خلخالی، یحیی رحیم صفوی، آخوند غلامرضا حسنی، آخوند محمدرضا میرتاج الدینی و دیگر سران جنایتکار رژیم ولایت فقیه هیچکدام ترک خر نیستند! و ترک خر تنها مردم ندار و گرسنه و بی خانمان و سرمازده و درمانده و دردمند آذربایجان و اردبیل و زنجان و قزوین و گنبد کاووس و دیگر بخش های ترک زبان ایران ویران شده به دست رژیم دزدان سر گردنه هستند!
سرانجام سردمداران رژیم دژخیمان ستمگر بدانند که دست به هر فریبی بزنند جز نابودی فرجامی ندارند و همه مردم ایران چه ترک و چه فارس رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه را چنان نیست و نابود خواهند کرد و لاشه پلشت آن را به زباله دان تاریخ پرتاب خواهند کرد که کوچکترین پس مانده ای از آن بر جای نماند. جناب آقای خامنه ای ( داهی بوننان بویانا بیر کسه آمر دییسن – وقت قورتاردی نفس چکماغا قادر دییسن )
و البته پس از نابودی رژیم سر تا پا لجن جمهوری اسلامی پان ترکیسم نوپدید ایرانی در چهره کنونی نیز که واکنش و گریزگاهی روانی در برابر رژیم ولایت فقیه است به همراه پان های دیگر خود به خود از میان خواهد رفت و همه ایرانیان با دوستی و همیاری برای آبادی ایران در سایه اندیشه خردمندانه خواهند کوشید.
19 آگوست 2011 at 11:59
سلام میشه بگیدکجاتشریف دارید که ازاوضاع کردستان بی خبرید؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟