کشتار ۶۷ و چشم امید اصلاح طلبان به زِبل خان!!


پژمان رحیمی

رژیم جمهوری اسلامی در فرآیند قدرت​گیری و سلطه بر قیام آزادی​خواهانه و ظلم ستیز مردم ایران  هم​واره تلاشی همه​جانبه برای کنترل نیروهای اجتماعی و سیاسی مختلف را آگاهانه به کار گرفت. به طور کلی یک​دست سازی و هم​گون​سازی سیاسی-اجتماعی هدف اصلی حاکمیت برای تحکیم قدرت و جایگاه لرزان​اش بود. در همین راستا به طور مستقیم و غیر مستقیم عوامل و متغییرهای مختلفی در همین جهت تعیین کننده بود. حکومتی ایده​ئولوژیک که قصد تراشیدن»امت اسلامی» را از مجموعه​ی متنوع و  متکثر سیاسی ایران آن​زمان را داشت و ایده​های مردم فریب(پوپولیسم) اسلامی در هر بُعدی و با خصلت منفعت​طلبانه​شان، نیروی ارتجاعی روحانیون و اقشار واپس​گرای هم​بسته با آنان و نیز متوهم به آنان را قادر به تحکیم سلطه​شان کرد.

فرایند یک​دست​سازی در عرصه​های مختلف ابزارهای خاص خود را ایجاد کرد. در دانش​گاه دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانش​گاه که قبلا توسط اشخاصی مثل مرتضا مطهری تئوریزه شده بود برای پاک​سازی دانش​گاه به کمک عوامل طراح انقلاب فرهنگی آمد. در مراکز کار و واحدهای اقتصادی انجمن​های اسلامی کار و خانه​ی کارگر هرگونه سازمان​یابی نیروی کار را هدف قرار داد و سرکوب کرد. حوزه​ی هنری با ابتکار امثال محسن مخملباف وظیفه​ی ترویج هنر اسلامی در عرصه​های مختلف هنری را بر عهده گرفت که منجر به بیکارسازی و مهاجرت بخش​های زیادی از هنرمندان فعال شد.

اما جدای از همه​ی این راه​کارها، حذف فیزیکی نیروهای اجتماعی و سیاسی هم​واره در دستور کار رژیم اسلامی قرار داشت که در مراحل مختلف تاریخی شکل خاص خود را یافت. در ابتدای دهه​ی شصت تا اواخر این دهه، تحت پوشش حفظ انقلاب و سوء استفاده از فضای جنگی(همان جنگی که هزاران نعمت داشت!!) هزاران نفر از مخالفان مستقیما اعدام شدند.  همه​ی این راه​کارها جزو برنامه​ی اصلی نظام اسلامی برای یک​دست​سازی جامعه​ی ایران برای تضمین اقتدار سیاسی تحمیلی به کار گرفته شد. اما تفاوت کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 و آن ویژه​گی​ای که برجسته​اش می​کند برملا شدن سیاست حذف مخالفان سیاسی و زنده به گور کردن ایده ی تغییر انقلابی برای «رهایی» به واضح ترین شکل آن بود. اغلب زندانیان دارای حکم قضایی بودند و هراس رژیم از حضور مجدد این زندانیان در جامعه راهی جز کشتار بی​رحمانه و جنایت​کارانه​ی زندانیان برایش باقی نگذاشت. زندانیان سیاسی نماد حق طلبی، آزادی​خواهی و برابری​طلبیِ انقلاب ایران بودند که همه​ی هستی خودشان را برای دفاع از آرمان آزادی و برابری وسط گذاشته بودند. کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 تصفیه حساب نهایی رژیم اسلامی با آرمان​های انقلاب مردمی بود که آزادی و برابری را فریاد زده بودند.

پروژه​ی یک​دست​سازیِ حاکمیت با ذات حیات اجتماعی و دینامیسم جامعه در تضاد اساسی قرار داشت و هم​واره این پروژه دچار بحران بوده است و هربار به گونه​ای خودش را آشکار می​کند. جناح​های مختلف رژیم هم بالطبع/تبع سیاست​های متفاوتی را در این راستا به کار می​گیرند. اصلاح​طلبان که از ایجاد رفرم​هایی برای تضمین بقای نظام و به دنبال آن پی​گیری منافع معین خود دفاع می​کنند هم​واره با این تناقض روبه​رو بوده​اند که چگونه هم بتوانند حمایت بخشی از مردم روی​گردان از حکومت را به دست بیاورند و هم​چنین ابتکار عمل را نیز از دست ندهند تا نیروهای سیاسی و اجتماعی​ای که در طیف رنگارنگ خود تغییرات عمیق​تر و انقلابی​تری را نماینده​گی می​کنند نتوانند فضا را به نفع خود قطب​بندی کنند. یکی از مهم​ترین راه​کارهای اصلاح​طلبان تخریب و تخطئه​ی نیروهای اپوزیسیون بوده است تا در فضایی بی رقیب با خیال راحت خودشان را نماینده​ی خواسته​های دموکراتیک مردمی جا بزنند. اصلاح​طلبان در ترور عناصر موثر اپوزیسیون ایرانی کاملا فعال بودند و در دوره​ی جدیدشان بعد از دوم خرداد76 هم همه​ی امکانات رسانه​ای و تبلیغی خود را برای تحریف تاریخ سیاسی ایران و تخطئه​ی نیروهای سیاسی مستقل به کار گرفتند.

 سرخورده​گی اجتماعی بعد از جنگ، خفقان مطلق اجتماعی و موفقیت رژیم در کنترل نهادهای آموزشی، رسانه​ها و مراجع فکری و فرهنگی در اقبال عمومی به اصلاح​طلبان و تن​دادن به گشایشی حتا مقطعی موثر بود. به ویژه نسل جوان در گسست محسوسی که با نیروهای سیاسی نسل قبل از خود پیدا کرده بود، از آنجا که هویت مستقل خویش را در تقابل با رژیم اسلامی می​خواست احیا و حفظ کند ترجیح داد که به نیروی اصلاح​طلبان حکومتی برای گشایشی حداقلی رضایت بدهد و از سوی دیگر تحت تاثیر آموزه​های لیبرالی و سیاست​گریز رایج، برنامه​ی «تحول سیاسی» و «انقلاب سیاسی» در پرتو فشارهای اجتماعی ناشی از جنگ و خفقانِ بعد از آن کم​رنگ شده بود و با انگ «خشونت طلبی» و «انقلابی​گری» به حاشیه رانده شد. نیروهای محافظه​کاری که در حاکمیت هم حضور نداشتند در این مورد در هم​دستی کامل با نظام اسلامی برای ایجاد فضایی برای احیای دوباره​ی خود ترجیح دادند به توپ​خانه​ی رژیم علیه اپوزیسیون رادیکال بپیوندند. میل به تغییر و در همان حال روی​گردانی از «انقلاب اجتماعی و سیاسی» تحت سلطه​ی فضایی که توصیفش ارائه شد به خصوص نسل جوان را دچار پریشانی​ها و افسرده​گی​های متنوع کرده که هر بار خودش را در غلتیدن به رنگی از ارتجاع نشان می​دهد و اصلاح​طلبان و نیروهای راست که منافع خود را در شکلی جزئی و فرمال و تحت هر پوششی غیر از نیروی واقعی و آزاد مردمی دنبال می​کنند از این موقعیت به خوبی سوءاستفاده می​کنند.

کشتار زندانیان سیاسی

اصلاح​طلبان تا کنون تلاش کرده​اند با پریدن از روی فجایع دهه​ی شصت و اولویت بخشی به مسائل روز، جامعه را از توجه به کلیت پدیده​ی»جمهوری اسلامی» منحرف کنند. دوره​بندی کاذبی از سه دهه حیات نظام اسلامی را فرموله می​کنند که تفسیر پیوند این دوره​ها را نیز به گونه​ای انجام می​دهند که در واقع بازخوانی دوره​های دیگر نیز در خدمت موقعیت جدیدشان پس از جدال انتخاباتی سال 88باشد. این حربه در یکی از بهترین نمونه​هایش توسط فرخ نگهدار در مورد کشتار زندانیان سیاسی در سال 67صورت گرفته است. اما قبل از آن تا کنون اصلاح​طلبان سیاست سکوت را پیشه کرده بودند  و وقتی به سخن در آمدند توضیحات بیشتر را به بعد از حل مناقشه​ی انتخاباتی بین موسوی و احمدی​نژاد حواله دادند. اما اصلاح​طلبان برای کنترل جنبش مردمی هر نیرویی که ناکوک بود را به نوعی قصد کردند که از میدان به در کنند. بهترین گزینه سازمان مجاهدین خلق بود که با کوبیدنِ آن، هم خط امامی بودن خودشان را به رخ رقیب بکشانند و هم به طور نمادین زیرپای هر اپوزیسیون برانداز و رادیکالی را به عنوان «خشونت طلب» خالی کنند.(1)

داخل کشوری/خارج کشوری!!

حمله به سازمان مجاهدین خلق فقط نشان​گرِ یک رقابت در سطح لابی​های بین​المللی برای جلب حمایت آمریکا و اروپا نیست بلکه از این زاویه که در این نوشتار مورد تاکید است ادامه​ی بخشی از همان پروژه​ی یک​دست​سازی اجتماعی-سیاسی(این بار در شکل و موقعیتی دیگر) است که برای کنترل مقاومت و مبارزه​ی اجتماعی و سیاسی مردم ایران به کار گرفته می​شود. کاربرد قید داخل کشوری/خارج کشوری برای نیروهای سیاسی مخالف هم در همین راستا عمده و پررنگ شد. سابقه​ی این تفکیک به دوم خرداد 1376 باز می​گردد یعنی همان زمانی که نسل جوان در خفقان مطلق و در واکنشی طبیعی به آن، قصد کرد دیگر «سیاست​ورزی» نکند و تنها » امکانی» را هم​چون روال عادی زیستِ بی​ضابطه​اش- که محصول حاکمیت نظام اسلامی بود- امتحان کند و بسنجد. اصلاح​طلبان اما غافل بودند که این موفقیت کوچک و این بذر رشد خواهد یافت و دروغ پردازی​هایشان را برملا خواهد کرد و دیدیم که چگونه جامعه را از خود ناامید کردند. در آن مقطع عمده​ی نیروهای سیاسی داخل کشور که در فضای علنی فعالیتی حداقلی می​کردند دوم خرداد را فرصتی طلایی برای بازسازی موجودیت خود ارزیابی کردند و به همین دلیل ترجیح دادند نیروهای سیاسی مهاجر و خارج​نشین را با طرح انواع و اقسام نظرات روان​شناسانه،جامعه​شناسانه، پلیسی- جنایی و جعل تاریخ و شانتاژ رسانه​ای از صحنه به در کنند. این اتفاق برای هر دو جناح جمهوری اسلامی دست​آورد بزرگی بود. دیگر چه بهتر از این که اپوزیسیون نظام هم از «خودی»ها بود!! مهاجرین، خشونت​طلبانی دگم​اندیش معرفی شدند که یارانشان را در سال 67، جمهوری اسلامی مجبور شد اعدام کند چون مجاهدین خلق به ایران حمله کردند!!! پس به تعبیر اصلاح​طلبان کشتار 67 شایسته​ی توجه نیست چرا که آنان به «حقوق بشر» باور نداشتند و «خشونت طلب» بودند!! یا به قول سید ابراهیم نبوی پنج درصد جامعه بیشتر نبودند و شایان توجه نیستند!! آن بذر جدایی که تحت عنوان «داخل/خارج کشوری» کاشته شد، در مورد کشتار 67 چنین به یاریِ اصلاح​طلبانِ هراسان از به میدان آمدن «رادیکالیسم مردمی» آمد. اما اکنون هم اصلاح​طلبان از زاویه​ای دیگر و برای کنترل اوضاع به نفع و سلطه​ی خود از این جداسازی نیروهای سیاسی ایران تحت عنوان بی​محتوا و کاذب «داخل/خارج کشوری» سود بسیار می​برند. آنان توانستند با صرف هزینه​های کلان فضای خارج از کشور را نیز به نفع خود(حداقل در همان ابتدای کار) سازمان دهند.

 با مهاجرت بسیاری از چهره​های شاخص اصلاح​طلبی و نیروهای هم​بسته با آنان در خارج از کشور حربه​ی داخل/خارج کشوری دیگر کارایی سابق را ندارد. اما منظور از اشاره به این نکته توضیح مختصر چگونه​گی استفاده​ی از آن توسط اصلاح​طلبان برای سرپوش نهادن بر جنایات  دهه​ی شصت و حل تناقض​نماییِ «دوران طلایی امام» بود.

فرخ نگهدار در نقش زِبل خان!!

زبل​خان این​جا، زبل​خان آن​جا، زبل​خان همه​جا….فقط کافی​ست  بی. بی. سی یا سایت جرس و کلمه ازش دعوت بکنند تا دست​اَش رو دراز کند و یک برگ سبز دیگر برای تسریع خاک​پاشی به چشم مقاومت و مبارزه​ی مردمی رو کند. بعد از بی​نتیجه ماندن تلاش اصلاح​طلبان برای پریدن از روی کشتار دهه​ی شصت و ناامید شدن از ایجاد انقطاع میان جنایت​های دهه​ی شصت و دهه​ی هشتاد رژیم اسلامی، این بار فرخ نگهدار تراژدی تاریخی سازمان فداییان اکثریت در هم​کاری با جناح ضدامپریالیست!! و بالنده​ی جمهوری اسلامی را دوباره در هیئت کمدی تکرار کرد. این بار هم او و سازمان​اَش «جناح بالنده و مترقی» جُسته​اند و تز شکوفایی جمهوری اسلامی را به همان روال ابتدای دهه​ی شصت دنبال می​کنند. فرخ نگهدار در گفت​وگو با سایت جرس (2) علت کشتار زندانیان را محدود کردن و از قدرت راندن جناح چپ رژیم(یعنی همین اصلاح​طلبان کنونی) دانسته است. او هستیِ زندانیان جان​باخته را هم می​خواهد برای اعتباربخشی و مظلوم​نماییِ اصلاح​طلبان هزینه کند. نکته این​جاست که نگهدار تفاوت سیاسی کنونی دو جناح سیاسی درگیر را در شکل کنونی به پهنای کل تاریخ جمهوری اسلامی گسترده می​کند و از این طریق اعتباربخشی و هویت​سازیِ مطلوب خود را برای جلب رضایت عمومی برای حمایت بدون​شرط از اصلاح​طلبان را تدارک می​بیند. از محتوا تهی کردن هر چه در تاریخ جنبش آزادی​خواهی مردم ایران وجود دارد به صورت «هم استراتژی و هم تاکتیک» در سراسر تاریخ جمهوری اسلامی و در چهارچوب همان پروژه​ی یک​دست​سازی و به خصوص در نزد اصلاح​طلبان بروز بی شرمانه​ای دارد. مصادره به مطلوب زندانیان جان​باخته​ی دهه​ی شصت در توان اصلاح​طلبان نبود و زور آنان فقط به این رسید که امام حسین و علی و باقی شرکا، مصدق و شریعتی و بختیار و فریدون فرخزاد و تختی را «اصلاح طلب» بکنند ولی قرعه​ی  تخطئه/مصادره​ی چپ و جان​باخته​گانش به نام فرخ نگهدار افتاد.

(1)                      غافل از این​که جناح احمدی​نژاد اصلا اهمیتی برای این​گونه مانورها قائل نیست. مشایی خیلی جسورانه​تر اقداماتی کرده که تمایل جدی خود را برای پیوند خوردن با جناح​های سیاسی و اقتصادی ممنوعه در سطح بین​المللی(وطنی و غیروطنی) نشان داده است. البته صادق زیبا کلام هم در این ورِ «بازار» در صدا و سیمای جمهوری اسلامی علنا از سلطنت​طلبان دلبری خیلی زننده​ای کرد!!

(2)                      http://www.rahesabz.net/story/41332/


بیان دیدگاه